آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

آراد ني ني ناز ما

برای پسرم آراد

روشنایی نگاهت را به پهنه ی چشمانم هدایت که می کنی  آسمان با اشک شیرین فرشته ها به وصال زمین می رسد می بینی !!؟ همه چیز می گذرد ...   *                    آب ، ثانیه ، روز ، عمر ...                *  اما عشق تو می ماند در قلب من                                      ...
26 خرداد 1392

19 ماهگي آراد عکسهاي مهد

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي كودكانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي كه عمري به پاي باليدن تو چروك شد! مادر يعني بهانه در آغوش كشيدن زني كه نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود! مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن….     ...
21 بهمن 1391

براي تو نوشتم عزيزم

از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی…. ...
11 بهمن 1391

قبل از 20 ماهگي آراد

قبل از 20 ماهگي پسر گل ما کلي به خودش رسيد و آرايشگاه رفت و خلاصه صفايي داد خيلي هم اون روز بهش خوش گذشت و آتليه هم رفت که هنوز عکساش آماده نشده   ...
11 بهمن 1391

آراد محرم 1390

محرم امسال براي آرادعزيزم خيلي جالب بود با صداي نوحه خوني و طبل وسنج تند تند سينه مي زد سين سين مي کرد. ...
7 بهمن 1391

آراد در اين يک سال که گذشت

میگفتم سخته میگفتن چشم به هم بزنی می گذره میگفتم این شب بیداریا با چشم به هم زدن نمی گذره میگفتن هیچی از این شب بیداریا یادت نمی یاد میگفتم من به شش ماه نکشیده می میرم میگفتن 60 سال می گذره و تو همچنان مادر خواهی بود میگفتم پس کی بزرگ می شه؟ باز همون جمله کلیشه ای و همیشگی : چشم به هم می زنی می گذره..... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حالا میگم: راست گفتن چشم به هم زدم و گذشت یک سال گذشت... دیگه حالا از پلک زدن می ترسم قبل از هر پلک زدن خوب نگاهت می کنم شاید بر هر پلک زدنی همه چیز زود بگذره و من بمانم دلتنگ!!!...
13 تير 1391

آراد در 13 ماهگي

تو را به جای همه کسانی که شناخته ام دوست می دارم. تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم. برای خاطر عطر نان گرم و برفی که اب می شود و برای خاطر نخستین گلها. تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم. تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم. سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید دوباره گلی بروید شبیه انچه در بهار بوییدیم. پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز...که بی تو زندگی مزاحمتی نا خواسته است برای من...   ...
12 تير 1391