آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

آراد ني ني ناز ما

ماجرای زردی آراد

1390/5/30 22:41
نویسنده : bahar
257 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم بعد از اینکه تو دنیا اومدی مامان خیلی سختی کشید بعد از دو روز که از بیمارستان اومدیم خونه شب تا صبح تو نخوابیدی عزیزم آخه شیر مامان خیلی کم بود صبح با حال بد ودرد بخیه هام تو رو بردیم برای تست زردی که دکتر گفت تو باید بری توی دستگاه خلاصه توی بخش اطفال تهران کلینیک گذاشتنت توی دستگاه به مامان بیچاره ات هم یه کاناپه داده بودن که با بخیه ها و حال زار و نذار به عنوان همراه تو بیمارستان بمونه عزیزه گلم .چه روزای سختی داشتیم عزیزم ولی خدارو شکر که تو بعد از دو روز مرخص شدی راستی یادم رفت بگم که شب دوم مامانی یواشکی پیش من و تو توی بیمارستان موند که مواظب من و تو باشه که چشمت روز بد نبینه تا سوپروایزر بخش میومد مامانی باید می رفت قایم می شد از اونجا هم که عصر اون روز عمه و عموهات از همدان اومده بودن بیمارستان تو رو ببینن و هی بغلت کرده بودن تو دیگه تصمیمه خودتو گرفته بودی که نری توی دستگاه من و مامانی و دو تا پرستار از پس توبرنمیومدیم قشنگ مامان ٰ

چه شب سختی بود از اونجا هم رفتیم خونه مامانی و بابایی عزیزم تا دو ماهه کامل که تو واکسن دو ماهگی تو زدی عزیزم خونه شون بودیم بعدش برای مامان خیلی سخت بود که بیایم خونه خودمون تازه چون خونمون خیلی پله داشت از یه ماه قبل از تولد تو مجبور شده بودیم بریم خونشون بمونیم واونا با روی باز از ما نگهداری کردن خوشگل مامان یادت باشه عزیزم اگر روزی اومد که مامان نبود اینا رو برات تعریف کنه بدون و قدر مهربونیهاشونو بدون عزیزم بدون که برات خیلی زحمت کشیدن گلم یادت باشه که هر وقت به این دوران زندگیت فکر کردی به دستای مهربونشون بوسه بزنی پسر ناز مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

mami
6 شهریور 90 11:31
arad azizam mami to ra khili khili dost darad i love you