نوروز 1391
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارمان با حضور تو عزیزم امسال دومین عیدی بود که در کنار هم داشتیم پسر عزیزم و سال تحویل رو همدان گذروندیم تو کم کم با جمله های ناقص حرف می زنی می دوی بازی می کنی خودتو برای ما لوس می کنی و تا یه جاییت یه کوچولو زخم می شه براش دو روز عزاداری می کنی و همه این لحظات شیرین و خواستنیه شبها دستت و دور گردن مامان می ندازی و می خوابی و من توی این لحظات دلم می خواد که زمان متوقف بشه ویا لحظات ثبت بشه کاش می شد . ...
نویسنده :
bahar
9:34